
ص 15).
کارآفرینان افرادی هستند که در جستوجوی فرصتهایی برای کسب سود و منفعت از طریق معرفی محصولات یا فرآیندهای تولیدی جدید و یا از طریق بررسی بازارهای جدید هستند. بههمین نحو آنها نقشی اساسی در ایجاد کار و رشد اقتصادی ایفا میکنند (نجاری، 1388).
در واقع فعالیت کارآفرینانه موجب شناخت نیازها، خلق ایدهها و تولید فنآوریها میشود. با کارآفرینی نیازها شناخته میشوند و با رفع نیازها پیشرفت حاصل میگردد (نجف آبادی، عابدی و ربیعی، 1385، ص 114).
جدول 1-2 سیر تکامل مفهوم کارآفرینی در طی زمان را به تصویر میکشد:
جدول(1-2) سیر تکامل مفهوم کارآفرینی در طی زمان (هیسریچ و پترز،2000)
پیدایش مفاهیم نظری کارآفرینی و اصطلاح کارآفرین
ریشه این واژه در زبان فرانسه است: بهمعنای «واسطه» یا «دلال»
قرون وسطی: بازیگر و شخصی که عهدهدار طرحهای تولیدی بزرگ است.
قرن هفدهم: کسی که ریسک سود (ضرر) را در قراردادی با قیمت ثابت با دولت متحمل میشود.
ریچارد کانتیلون (1725): کسی که ریسک را میپذیرد با کسی که تامینکننده سرمایه است فرق میکند.
ژان باتیست سی (1803)22: سود ناشی از کارآفرینی از سود سرمایه مجزا است.
فرانسیس واکر (1876)23: بین کسانی که سرمایه را تامین میکنند و بهره میگیرند با کسانی که از تواناییهای مدیریتی برخوردارند تفاوت وجود دارد.
جوزف شومپیتر (1934)24: کارآفرین، نوآور و پدیدآورنده فنآوریهای نوین است.
دیوید مک کله لند (1961)25: کارآفرین فردی است فعال که ریسکهای معمول را میپذیرد.
پیتر دراکر (1964)26: کارآفرین فرصتها را به حداکثر میرساند.
آلبرت شاپیرو (1975)27: کارآفرین از دید اقتصاددانان، روانشناسان، تاجران، و سیاستمداران متفاوت است.
گیفورد پینکات (1983)28: کارآفرین درون سازمانی، کارآفرینی در سازمانی تازه تاسیس شده است.
رابرت هیسریچ (1985): کارآفرینی عبارت است از فرآیند خلق چیزی با ارزش و متفاوت از طریق اختصاص زمان و تلاش کافی، همراه با ریسک مالی، روانی و اجتماعی، همچنین دریافت پاداشهای مالی و رضایت شخصی از نتایج آن.
برای فهم بهتر مفهوم واژه کارآفرین کافی است که به برخی اصول و اصطلاحات از جنبه تجاری، مدیریتی، و فردی توجه کنیم. تقریبا در همه تعارف کارآفرینی این توافق وجود دارد که در مورد رفتاری بحث میکنیم که: 1) پیشگام است، 2) سازوکارهای اجتماعی و اقتصادی را برای تبدیل منابع و موقعیتها به وضعیت عملی، سازماندهی یا سازماندهی مجدد میکند، 3) با مخاطره و شکست همراه است (هیسریچ و پترز، ترجمه فیض بخش و تقی یاری، 1389،ص9).
کوراتکو نیز بر این اعتقاد است که در کارآفرینی همه متفقالقول هستند که بحث بر سر نوعی رفتار است که شامل 1) ارائه راهکار، 2) سازماندهی یا سازماندهی مجدد سازوکارهای اقتصادی برای تبدیل شرایط و منابع به دستمایههای عملی و 3) پذیرش ریسک شکست میباشد (کوراتکو، 2001، ترجمه محرابی، ص50).
از جنبهای دیگر مفهوم کارآفرینی در بر گیرنده 4 بعد کلیدی است:
کارآفرینی مستلزم فرآیند ایجاد است، ایجاد چیزی جدید و ارزشمند.
کارآفرینی مستلزم اختصاص زمان و تلاش لازم است.
کارآفرینی مستلزم پاداش برای کارآفرین است که مهمترین آنها عبارتند از استقلال و رضایت شخصی و منافع مالی و پولی در درجه دوم اهمیت قرار دارند.
کارآفرینی مستلزم پذیرش ریسک لازم است چه مالی، چه فیزیکی و چه اجتماعی (نجاری،1388، ص24).
بهطور کلی با مروری بر سیر تعاریف کارآفرین و کارآفرینی موارد زیر قابل تأمل میباشد:
1) مفهوم کارآفرین بتدریج دگرگون شده و تکامل یافته است،
2) مفهوم کارآفرینی ریشه در تفکر، زیربنای فکری، سطح تجزیه و تحلیل و زاویه دید افراد مختلف از ابعاد مکاتب اقتصادی، جامعهشناسی، روانشناسی، جمعیتشناسی و اندیشمندان مدیریت و غیره دارد،
3) تلاش برای مفهومسازی کارآفرینی از مکاتب اقتصادی آغاز گردید و توسط روانشناسان و سپس جامعهشناسان و محققین علم مدیریت ادامه یافت (احمدپور داریانی،1387، ص26).
کوراتکو معتقد است که اگرچه تعریف واحدی از کارآفرینی وجود ندارد و هیچ توضیحی نمیتواند کارآفرین امروز را نشان دهد اما پژوهشها به طرزی فزاینده در حال مشخص نمودن این موضوع هستند.
انواع کارآفرینی: در تقسیمبندیهای موجود در تحقیقات پیشین، سه نوع اصلی از کارآفرینی بهچشم میخورد:
1) کارآفرینی فردی (مستقل)29
از نظر کلین و مور (1970)30 کارآفرینی فردی فرآیندی است که در آن فرد با استفاده از خلاقیت و نوآوری با پذیرش ریسک به ایجاد کسبوکار نو میپردازد.
2) کارآفرینی سازمانی31
از نظر پینکات (1985) کارآفرینی سازمانی فرآیندی که در آن فرد کارآفرین در سازمانهای بزرگ همانند یک کارآفرین مستقل فعالیت مینماید و فعالیت وی ایجاد واحدهای جدید در سازمان، ارائه محصولات، خدمات و فرآیندهای جدید میباشد که شرکت را به سوی رشد و سودآوری سوق میدهد.
از اوایل دهه 1980 هجوم همزمان بهسوی کارآفرینی و تأکید شرکتها بر نوآوری برای بقاء و رقابت با کارآفرینانی که بیش از پیش در صحنه بازار ظاهر میشدند موجب هدایت فعالیتهای کارآفرینانه به دورن شرکتها شد (احمدپور داریانی، 1387، ص133).
در واقع کارآفرینی سازمانی در پاسخ به سه نیازی است که بر شرکت ها تحمیل گردیده است:
افزایش سریع رقبای جدید
ایجاد حس بیاعتمادی نسبت به شیوههای مدیریت سنتی در شرکتها
خروج بهترین نیروهای کار از شرکتها و اقدام آنها به کارآفرینی مستقل (همان منبع، ص134).
3)کارآفرینی شرکتی32
کارآفرینی شرکتی فرآیندی است که در آن کل سازمان و کارکنان دارای روحیه کارآفرینی بوده و سازمان بستر و محیط را برای پرورش و ترویج کارآفرینی مهیا میسازد. کارآفرینی شرکتی مفهومی چند بعدی است که فعالیتهای شرکت را متوجه نوآوری محصول، نوآوری در فناوری، مخاطرهپذیری، پیشگامی (آیندهسازی) میسازد. که در واقع به معنای تعهد شرکت به ایجاد و معرفی محصولات جدید، فرآیندهای جدید، و نظمهای سازمانی نوین است (نجاری، 1389، ص25).
3-2) مفهوم کارآفرینی از دیدگاه علوم رفتاری
با تند شدن آهنگ رقابت در عرصه اقتصاد و بازرگانی، دانشمندان علوم جامعهشناسی، روانشناسی و رفتارشناسی درصدد برآمدند تا به مطالعه رفتار کارآفرینان بپردازند، و ویژگیهای این افراد را که مشخصه اصلی کارآفرین بودن آنان است شناسایی نموده تا بتوانند کارآفرینان را تشخیص دهند (ملکیان، 1389؛ 18).
ویژگیهای روانشناختی و تجربههای گذشته، نفوذ مهمی بر کارآفرینی دارند و تمایل به کارآفرینی عامل انگیزاننده فرد در جهت حرکت به سوی کارآفرینی است که ناشی از تفاوت میان جایگاه فعلی و اهداف فرد است (حیدری، 1387؛ 18).
با توجه به آنچه گفته شد کارآفرینی فرآیندی است که از قصد و نگرش شروع میشود و به عمل و رفتار کارآفرینانه تبدیل میشود. ما در اینجا به دو مورد از الگوهای فرآیندی کارآفرینی اشاره میکنیم تا به اهمیت قصد کارآفرینی در این مراحل بپردازیم:
* الگوی فرآیندی گاتنر33: چهار مؤلفه کلیدی در فرآیند کارآفرینی را مورد بحث قرار میدهد:
1. قصد بر خلق و ایجاد کسبوکار
2. دسترسی به منابع برای کسبوکار
3. شکلگیری ایده
4. توسعه فعالیتها
(Gartner,1988:15)
* الگوی فرآیندی سیمون34: این الگو شامل چهار مرحله است:
1. قصد برای راهاندازی
2. شناسایی فرصت
3. تصمیم برای راهاندازی
4. وارد عمل شدن برای ریسک
(Simon,1986:119)
در اوایل دهه 1960 محققان بهدنبال جنبههای روانشناختی کارآفرینی بودند. مککلند (1961) کارآفرینی را چنین تعریف میکند: کارآفرین فردی است که شرکت را سازماندهی مینماید و یا ظرفیت بهرهوریِ آن را افزایش میدهد. او بر پایه این فرض اعتقاد داشت که یک سری خصیصههای روانشناختی وجود دارد که فرد را کارآفرین میکند.
در اوایل دهه 80 تحقیقات کارآفرینی که بر ویژگیهای شخصیتی کارآفرین متمرکز بودند از رونق افتاد، زیرا با مطالعات بیشتر همبستگی کاملی میان رفتار کارآفرینانه و ویژگیهای فردی دیده نشد، تا زمانی که نظریه آجزن35 (1991) از رفتار برنامهریزی شده و نظریه شاپیرو (1982) از مفهوم رویداد کارآفرینانه مطرح گردید. این دو نظریه پایه مدل قصد کارآفرینانه گردیدند و بدین ترتیب عرصه جدیدی در تشریح رفتار کارآفرینانه پدید آمد.
همچنین محققین فهرستهای متعددی از انواع ویژگیهای شخصیتی کارآفرین ارائه نمودهاند که مهمترین آنها نیاز به توفیق یا توفیقطلبی، ایمان به خدا، تمایل به مخاطرهپذیری، نیاز به استقلال، خلاقیت، تحمل ابهام، قدرت تخیل، کارآمد بودن، رشدگرا، شناسایی الگوها، همکاری، قدرتطلبی، تعهد و توانایی، ثروتگرایی و… که میتواند در روند کارآفرینی فرد یا افراد مستقل یا سازمان و غیره نمود یابند و جزئی از کارآفرینی به حساب آیند (احمدپور داریانی، 1387، ص68).
4-2 ) قصد کارآفرینانه
تعدادی از محققان از جمله شاپیرو (1975)، شاپیرو و سوکول36 (1996)، بِرد (1988)37، کروگر (1993)، کروگر و همکاران (2000)، تکاو و کولوِرِید (1996)38 و کولورید (1996) بیش از سایرین بر نقش مهمی که توسط قصد ایفا میگردد تاکید نموده اند (انگل و همکاران،2008). در زیر به تعدادی از تعاریف ارائه گردیده از سوی محققان در رابطه با ماهیت و مفهوم قصد اشاره میگردد:
از نظر کولورید (1996) قصد شاخص تمایل39 فردی به عمل است.
برد (1988) یکی از اولین محققان کارآفرینی، بر این اعتقاد است که کارآفرینی فرآیندی است که قصد در آن نقش کلیدی را ایفا میکند. مقاصد کارآفرینانه رابط میان کارآفرین بهعنوان یک فرد و زمینهای که یک کسبوکار در آن شکل میگیرد محسوب میگردند.
از دیدگاه دِجورج40 (2008) مقاصد کارآفرینانه لحظهای از تفکر (تامل)41 هستند که فعالیتهای افراد را بهسمت ظهور یا اصلاح یک مفهوم جدید هدایت میکند.
از دیدگاه شوک و براتیانو (2008) قصد کارآفرینانه نمایش دهنده قصد فرد برای شروع یک کسبوکار میباشد و یک فرآیند آگاهانه ذهنی است که مقدم بر عمل بوده و تمایل فرد را بهسمت شروع یک کسبوکار جدید هدایت میکند.
بر اساس دیدگاه زائو، سی بِنت و لامکین (2009)42 قصد کارآفرینانه یک نیروی ذهنی است که زمینه درک ارزشِ فرصتهای کسبوکار جدید را فراهم مینماید. بهعبارت بهتر قصدِ خلق و مدیریت کسبوکار شخصی بهعنوان گام کلیدی ابتدایی در فرآیند کارآفرین شدن محسوب میگردد.
بر اساس نظر برد (1988) قصد میتواند بهعنوان یک حالت ذهنی هدایتکننده تمایلات، تجربیات و اعمال فرد بهسمت یک هدف یا مسیر مشخص تعریف گردد.
بر اساس نظر ترکر، سِلکوک و تِرکِی (2008)43 عمل کارآفرینانه میتواند بهعنوان یک رفتار وابسته به قصد در نظر گرفتهشود. یا قصد بهعنوان یک عامل پیشگوی رفتار کارآفرینانه ملاحظه گردد.
باندورا (2001) قصد و دوراندیشی را عمق خصیصهی انسانی میداند. قصد نمایشدهنده مسیر رفتار و عمل آینده فرد است. نیّت متأثر از انتخاب شخص است و به تداوم و هدایت رفتار منجر میشود. پژوهشهای انجام شده مختلفی در زمینههای رفتار سلامتی، رفتار انتخاباتی، فعالیتهای اوقات فراغت یا شغلیابی، نشان میدهد که قصد پیشگوکننده قوی و توانمند رفتار است ( 2001،Armitage & Conner). قصد کارآفرینانه بهعنوان یک حالت آگاهانه قبل از عمل و هدایتکننده بهسوی هدفی مانند ایجاد یک شغل تعریف میشود Bird,1988,Krueger&Carsrud,1993)) قصد و نیّت ایجاد یک شغل جدید، اولین مرحلهای است که غالباً فرآیندی طولانی و مخاطرهآمیز را دربرمیگیرد Bandura,2002,Gartner&et al 1994,Shaver &Scott,1991)). از این جهت ایجاد شغل نتیجه قصد