لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 162
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
حال کردن-لذت بردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
پیش کردن در-بستن در
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
دک و دنده-بالا تنه
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
جزغاله-سوخته-زغال شده
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
بد زبان- بد دهن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
رم کردن-رمیدن-گریختن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
دوام آوردن-استقامت کردن
چین چین-پر از چین
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
دست کج-نامطمئن-دزد
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
دستشویی-توالت-مستراح
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
دست کردن-دست فرو بردن
حرف-سخن-گفتار-کلام
آواز شدن-شهره شدن
جوشی شدن-عصبانی شدن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
اله و بله(چنین و چنان)
تو در تو- تو به تو
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
ژوری-هیئت داوران
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
پر بدک-خیلی بد
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
چروکیدن-چین دار شدن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
تلخه-تریاک-سوخته
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
دهنه سرخود-بی بند و بار
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
ادا اصول(ادا اطوار)
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
چاره-درمان
الفرار(گریز، بگریز !)
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
امن و امان(بدون بیم و هراس)
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
زاق-چشم زاغ چشم
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پینه زدن-وصله کردن
خالی بند-چاخان-دروغ گو
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
اجابت کردن معده-قضای حاجت
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
در ثانی-ثانیا-دوم
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
دلقک بازی-مسخره بازی
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
چیز دار-ثروتمند
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
چاک کردن-نگا. چاک دادن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
چشمداشت-توقع-انتظار
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
جود-یهودی-حهود
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
چراغان کردن-جشن گرفتن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
اَتَر زدن(فال بد زدن)
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
بده اون دستت-آی زکی !
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
روغن زرد-روغن حیوانی
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
جن زده-دیوانه
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
دستِ چپ-سمت چپ
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
پیه سوز- پی سوز
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
اسیر خاک-مرده-تنپرور
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خودآموز-بدون آموزگار
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
زینه-پله
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
بخار-توانایی-شایستگی
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
حمامی-گرمابه دار
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
در دست-آماده-حاضر
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
دو دو کردن-دویدن
دیالله-زود باش دیگه !
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
چُغُل-سخن چین
آینهی زانو-برآمدگی زانو
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
چیل-آدم بد بیار
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
افتاده(فروتن، متواضع)
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
چوب بندی-داربست
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
خرس-چاق و درشت-تنومند
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
رومیزی-منسوب به میز
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
دزد و حیز-نادرست و مکار
بی رگ-بی غیرت-بی حس
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
دندان شکن-قاطع-محکم
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
ژوری-هیئت داوران
زرت و زورت-زرت و پرت
تریت- تلیت
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
استخواندار(محکم، بااراده)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
به جا آوردن-شناختن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
چروک انداختن-چین انداختن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
بامبه-توسری
چلک بازی-بازی الک دولک
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
جگرکی-جگر فروش
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
تیپا خوردن-رانده شدن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
الانه(همین حالا، هم اکنون)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
رج کردن-رج بستن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
چندر غاز-پول بسیار کم
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
حرف بی ربط-سخن نامربوط
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
الفرار(گریز، بگریز !)
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
دست فرمان-مهارت در رانندگی
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
خِر-حنجره-گلو
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
پول مول-پول
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
دست خوش !-آفرین
باجی-خواهر-زن ناشناس
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
پات-بی آبرو-بی تربیت
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
تت و پت-لکنت زبان
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
درد گرفتن دل از اسهال
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
ته نشین-رسوب کرده
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
چول کردن-شرمنده کردن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
چِککی-فوری-به سرعت
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
اجاق-دودمان
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
چنگ انداختن-چنگ زدن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
چار راه-محل تقاطع دو راه
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
دور دست-جایی دور
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
حق البوق-رشوه
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
رجاله-اراذل و اوباش
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
با خدا-خداشناس-مومن
رگ ترکی-تعصب نژادی
خش افتادن-خراش افتادن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
ترش کردن-عصبانی شدن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
تلمبار- تل انبار
چرک-کثیف
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
چش-چشم
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
دلپخت-پختن مغر چیزی
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
دایی قزی-دختر دایی
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بد شیر-متقلب-بد جنس
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
پارو-زن پیر
دلقک بازی-مسخره بازی
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
تخم چشم-مردمک چشم
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
بامب-توسری
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
زیر چاق-حاضر-آماده
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
حیوونکی-نگا حیوانکی
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
حرص خوردن-عصبانی شدن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
خوش رو-زیبا-خندان
خودآموز-بدون آموزگار
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
از تیپ کسی بودن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
دوا درمان-مداوا-معالجه
بَر و رو-قد و قامت-چهره
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
خیز-ورم-آماس
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بی مخ-بی عقل-شجاع
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
دوام آوردن-استقامت کردن
باریک-دقیق-حساس
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
درز گرفته-کوتاه کرده
بلا به دور-بلاها دور باد
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)