مجله علمی خبری

اخبار اقتصادی و علمی، آموزش های کاربردی

لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 187

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
چول کردن-شرمنده کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

جز و ولز-نگا. جز و وز

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 
 

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

دستشویی-توالت-مستراح

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دوش فروش-ربا خوار

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

بسیار دلواپس و نگران بودن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

خبر گرفتن-پرسیدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

 

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

دو به دو-دو تا دو تا
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

 
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

پشتی-بالش-حمایت

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

پشته کردن-روی هم انباشتن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

 
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

جیغ و داد-داد و فریاد

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

 

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

چندر غاز-پول بسیار کم

پله خوردن-دارای پله بودن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

پا به رکاب-آماده ی رفتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

چپ-لوچ-مخالف حکومت

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

حساب کشیدن-حساب خواستن

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

تیار-درست و آماده

 
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

 

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

 

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دندان-گاز

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

دیر چسب-دیر آشنا

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

 

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

جراندن-جر دادن-پاره کردن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 
اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دل رحم-مهربان

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

پرند-حرف بی هوده

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

 

چشم زاغ-بی شرم

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

پر گو- پر چانه

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

چاره ساز-خداوند

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
 

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

زپرتو-ضعیف-بی دوام

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

چنار عباس علی-متلک بد

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

 

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

چنگولک-سست و ضعیف

جراندن-جر دادن-پاره کردن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

ریختن مو-سخت وحشت کردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

جلز و ولز-سوز و گداز

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

زار زار-گریه ی شدید

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

دختر بچه-دختر کم سن و سال

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

از جنس چیزی بودن

خرج راه-هزینه ی سفر

دم موشی-هر چیز باریک و دراز
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

 
از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

راپرتچی-گزارش دهنده

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

حدمتکار-مستخدم

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دق دلی-دق دل

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

تپلی-گرد و چاق

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

پیشی-گربه در زبان کودکان

تو در تو- تو به تو

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

دسته-ساعت دوازده

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

چین و خم-پیچ و تاب

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

پینه کردن- پینه بستن

 

به تور زدن- به تور انداختن

زیر تشکی-رشوه

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دوام آوردن-استقامت کردن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

این خاکدان(دنیا)

پول مول-پول

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

ادرار بزرگ-مدفوع

چین خوردن-چروک شدن

رشوه گیر-رشوه خوار

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

از دست دادن-گم کردن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

جمع و جور-منظم و مرتب

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

تخته زدن-پنبه زدن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

 
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

دوام کردن-دوام آوردن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

این مطلب را هم از دست ندهید :   ویژگی های ایزوگام مناسب

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

جیغ و ویغ-داد و فریاد

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

پا پتی-پا برهنه

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

چشم زهره-ترس

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

خرس-چاق و درشت-تنومند

باریک اندام-لاغر و ظریف

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

 

پرند-حرف بی هوده

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

بوی نا-بوی ماندگی

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

خوردنی-غذا-قابل خوردن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

 

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

پاره آجر-شکسته ی آجر

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

بَرج-خرج های خارج از خانه

بی فکر-لاابالی-بی قید

دُوال پا-آدم سمج

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خایه-بیضه-جرات

 
رکاب دادن-راهی جایی شدن
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

بَرج-خرج های خارج از خانه

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

 

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

اُق زدن-بالا آوردن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

 

د ِ-زود باش!

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

افسارگسیخته-سرکش

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

ته بر کردن-از ته بریدن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

جان جانی-صمیمی-یکدل

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

از جنس چیزی بودن

بد اخم-عبوس و ترشرو

دریافتی-حقوق

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
آبِ سیاه-نیمه کوری

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

دستی-به عمد-از روی تعمد

پاگون-سردوشی

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
 

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

چیل-آدم بد بیار

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پایین دست-طرف پایین

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

حتم داشتن یق-ین داشتن

 

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

پُرتابل-قابل حمل

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

تپل مپل-چاق و چله

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

 

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

آکَل-آقای کربلایی

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

 

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

آواز شدن(شهره شدن)

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

دست خوش !-آفرین

زبان پس قفا-نوعی گل است

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

خرده کاری-کار جزیی

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

چوچول باز-دغل-بی حیا

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

تک و تا-جنب و جوش

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

پرند-حرف بی هوده

رضا شدن-راضی شدن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

زیر دل زدن-تهوع آوردن

دست باف-بافته با دست

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

ارواح شکمت-ارواح بابات

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

بند آمدن-متوقف شدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

ذلیل‌شده

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

آکله فرنگی-سیفلیس

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

جاکش-پا انداز-دلال محبت

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

البرز(بلندقامت، دلیر)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
بنده زاده-پسر من

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
دله-ظرف حلبی
بِدو بِدو-با شتاب-سریع

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

اشک کوه-یاقوت-لعل

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

جگر-عزیز-عزیز دلم

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
 

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

ادرار کوچک-شاش

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

 

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

انگشت کردن-انگشت رساندن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

درق دروق-درق درق

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

 

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

(به زبان کودکان) زخم شدن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

آبِ سیاه-نیمه کوری

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

 
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

 

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

 

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

 

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

پیسی-بد رفتاری-آزار

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

آشنا روشنا-دوست آشنا

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است