مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 3
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
دستِ راست-سمت راست
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
جاهل-جوان-نادان
ذوق زده-بسیار خوش حال
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
ته آواز-صدای نسبتن خوب
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
پینکی رفتن-چرت زدن
احدالناس(کسی، فردی)
بده اون دستت-آی زکی !
بد گل-زشت-بد ترکیب
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
چال-گودی-حفره
پیشاب-ادرار
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
رکاب دادن-راهی جایی شدن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
چار سر-حرف مفت-متلک
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بده اون دستت-آی زکی !
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
جانور-کرم شکم و معده
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
چاقالو-چاق-فربه
زیر پوش-جامه ی زیرین
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خِرخِره-حلق-حلقوم
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
(به زبان کودکان) زخم شدن
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
چِل-خل و دیوانه
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
اسب چوبین(تابوت)
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
آدم-نوکر
چپو-غارت-تاراج
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
حضرت عباسی-راست و درست
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
بابت-مورد-زمینه-موضوع
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
بازار مکاره-بازار موقت
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
دال به دال-پشت سر هم
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
چشم خوردن-نظر خوردن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
انگشتر پا-چیز بیارزش
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
چپو-غارت-تاراج
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
دستی-به عمد-از روی تعمد
چاخان پاخان-دروغ
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چیز دار-ثروتمند
حالا حالاها-مدت دراز
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
ادرار کوچک-شاش
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
بالینی-کلینیکی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
بچه ی-اهل ِ
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
دزد و حیز-نادرست و مکار
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
چپه-کجی به یک سمت
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
انداختنی-جنس نامرغوب
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
زیر تشکی-رشوه
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
دهن بسته-حیوان
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
دزد زده-سرقت شده
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خدا به رد-در پناه خدا
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
زیر دل زدن-تهوع آوردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
تت و پت-لکنت زبان
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
حی و حاضر-آماده
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
دایی قزی-دختر دایی
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
چشم شور-آن که چشم زخم زند
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
انسان بودن-شریف و درست بودن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
زیر پوش-جامه ی زیرین
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
از زبان افتادن(لال شدن)
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
انداختنی-جنس نامرغوب
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
بادپا-تند رو-تیز تک
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
زیر جلکی-پنهانی
باد خوردن-هوا خوردن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
چنار عباس علی-متلک بد
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
جن بو داده-نوعی دشنام است
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
زینه-پله
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
آواز شدن-شهره شدن
آب شیراز-شراب
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
چایمان-سرما خوردگی
آهو چشم(معشوق، شاهد)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
برادر زاده-فرزند برادر
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
تخم نابسمل لا-حرام زاده
زیر لبی-زیر زبانی
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
ابرو انداختن-ابرو آمدن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
خودمانی-صمیمی-یکدل
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
از زبان افتادن(لال شدن)
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
جیک-صدا-آواز
دال-خمیده-کج
خرسک-نوعی فرش
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
جاری-زن برادر شوهر
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
تره بار-میوه ها و سبزی ها
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
خاک به دهنم-زبانم لال
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
با خدا-خداشناس-مومن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
پابوسی-زیارت
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
دود گرفتن-پُک زدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
دو لَتی-در دو لنگه ای
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
پینه زدن-وصله کردن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
دوسیه-پرونده
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
تک و تا-جنب و جوش
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
جگرک-نگا. جغور بغور
تر دست-ماهر-شعبده باز
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
پشم و پیله-ریش
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
خود را بستن-پول دار شدن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
زرت و پرت-چرت و پرت
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دار کشیدن-دار زدن
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
چاقالو-چاق-فربه
آب و خاک-میهن-دیار
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دنیا آمدن-زاده شدن
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
بز دل-ترسو
چوغ-چوب
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
پوست کنده-رک و بی پرده
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
آتش بیباد-ظلم-می
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
تخم جن-حرام زاده
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
دوبل-دو برابر
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
دق دلی-دق دل
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
خاطر جمع-مطمئن
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
چاشته بندی-ته بندی
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
خشکه بار-نگا. خشکبار
چنگولک-سست و ضعیف
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
پشتک-پرش از پشت
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
پابوس-زیارت
خرناس-نگا. خُرخُر
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
بارانداز-جای پیاده کردن بار
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
ادرار کوچک(شاش)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
چوب سیگار-نی سیگار
چیله-هیرم-خاشاک
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
باد گلو زدن-آروغ زدن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دان-دانه-چینه
دلقک-شخص مسخره
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
دو دستی-با هر دو دست
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
(به زبان کودکان) زخم شدن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
ریز-خرد-کوچک
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
حیوونی-نگا. حیوانکی
خوره-جذام-آکله
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
خیس شدن-تر شدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
آتش بیدود-آفتاب-غضب
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
ترید- تلیت
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
پیش پیشکی-از پیش
خپله-چاق و کوتاه قد
جوشی شدن-عصبانی شدن
افتاده-فروتن-متواضع
خوشگلک-با خوشگلی اندک
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
آب شیراز-شراب
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
آب سیر(جانور خوشرفتار)
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
درشت-حرف زشت-دشنام
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
چین خوردن-چروک شدن
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
چین خوردن-چروک شدن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
دست چین-گزیده-منتخب
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
آخرین تحویل(قیامت)
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
خندق بلا-شکم
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
خدابیامرزی-درخواست بخشش
آب آتش زده(اشک)
البرز(بلندقامت، دلیر)
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
حمله کردن-یورش بردن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
البرز-بلندقامت-دلیر
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
پول مول-پول
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
احتیاطی-نجس-ناپاک
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد