فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری مردم ایران قسمت بیست و دو
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
خشکه بار-نگا. خشکبار
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
چپ رو-تند رو
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
الفرار(گریز، بگریز !)
چش-چشم
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
دو زاری-سکه ی دو ریالی
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
ارباب حجت(اهل منطق)
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
راه مکه-کهکشان
آبِ خشک(آب بسته)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
تر و فرز-چست و چابک
تار-از محلی راندن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
بامبول-حقه-کلک
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
خال-نقطه ی سیاه-لکه
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
خش افتادن-خراش افتادن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
انسان بودن-شریف و درست بودن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
خِل-خلط بینی
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
در دار-دارای سرپوش
ته نشین-رسوب کرده
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
ریش شدن-ریش ریش شدن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
تخم جن-حرام زاده
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
عینک ذره بینی بسیار قوی
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
چموش-سرکش-یکدنده
جای سفت-وضعیت سخت
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
چین چینی-پر چین
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
آینهی دست(تیغ و خنجر)
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
رجاله-اراذل و اوباش
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
چَک-سیلی-کشید
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
رومیزی-منسوب به میز
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
از زبان افتادن(لال شدن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
جاهل-جوان-نادان
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
آتشی شدن-از کوره در رفتن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
حساب کردن-پرداختن خرج
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
زحمت کشیدن-کار کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
دو کرپا-چمباتمه
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
چینی بند-چینی بند زن
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
چشمداشت-توقع-انتظار
حرام و حرس-ریخت و پاش
جَخت-متضاد صبر
ذلیل مرده-ذلیل شده
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
زنیکه-زنکه
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
داو-نوبت بازی
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
چشم گود شدن-لاغر شدن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
حق گرفتن-نگا. حق بردن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
حرام و حرس-ریخت و پاش
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
جراندن-جر دادن-پاره کردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
افسارگسیخته-سرکش
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
خیط کاشتن-خطا کردن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
چرک و خون-چرک آلوده به خون
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
دست و پا-توانایی-عُرضه
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
دست بده داشتن-بخشنده بودن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
بد قدم-نامبارک-بد شگون
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
چوب سیگار-نی سیگار
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
ذِله شدن-ذله آمدن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
تپل-چاق-گوشت آلود
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
بازو دادن-یاری دادن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
برزخ شدن-ناراحت شدن
چوروک خوردن-چین برداشتن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
چرند اندر چرند-پرت و پلا
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
حرف گوش کن-حرف شنو
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
خفه خون-خفقان
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
حرف-سخن-گفتار-کلام
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
تار-از محلی راندن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
حق البوق-رشوه
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
جا ماندن-فراموش شدن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
خرده کاری-کار جزیی
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
چیلک دان-چینه دان
تیر کردن-نشان کردن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
زمخت-درشت-ناهنجار
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
خواهر خوانده-دوست صمیمی
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آدم ثانی-حضرت نوح
تند و تیز- تند تیز
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
پا خوردن-فریب خوردن
از دست دادن-گم کردن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
دستِ راست-سمت راست
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
بُراق-خشمگین-عصبانی
باب-مرسوم-معمول
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
حضوری-رو در رو
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
آبِ کبود(آسمان)
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
رم کردن-رمیدن-گریختن
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
دو لبه-دارای لب کلفت
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
رگ ترکی-تعصب نژادی
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
زیر آبی-زیرآبکی
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
پرداختی-مبلغ داده شده
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
برخورد-بهم خوردن-تصادف
بچه ی-اهل ِ
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
دو پولی-کالای بی ارزش
چشه ؟-او را چه شده ؟
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
دسته دیزی-قوم و خویش دور
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
چشم باباقوری-نابینا-کور
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
چراغانی کردن-جشن گرفتن
امن و امان-بدون بیم و هراس
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
برزخ شدن-ناراحت شدن
زیر آبی-زیرآبکی
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
پیش کردن در-بستن در
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
دستمالی-دست مالیدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
راست شدن-رو به راه شدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
انسان بودن-شریف و درست بودن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
چک و چانه-کنایه از دهان
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
خشکه پلو-کته
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
انسان بودن-شریف و درست بودن
دور و بر-اطراف-پیرامون
خم گرفتن-فنی از کشتی
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
آتشِ بسته-طلا
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
ارواح شکمت-ارواح بابات
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
آهوی خاور(آفتاب)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
اِرا(هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید)
با خدا-خداشناس-مومن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
افتادگی-پریشانی-احتیاج
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
جا دار-وسیع-فراخ
دلقک-شخص مسخره
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
دله دزدی-عمل دله دزد
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
روده درازی-پرحرفی-وراجی
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
حمله کردن-یورش بردن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
حرف بی ربط-سخن نامربوط
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
جَرّ-کشمکش دعوا
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
بنا-قرار
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
تِر زدن-خراب کردن کار
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
چتوَل-یک چهارم
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
دایی قزی-دختر دایی
آبدست-ماهر-استاد
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
دبنگ-احمق-کودن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
آزگار(زمان دراز)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
چو انداختن-شایعه پراکندن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
پای پس-عوض-تلافی
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
بی ریش-ناجوانمرد-نامرد
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
پیشنهاد-طرح
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی