لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 164
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
چنگولک-سست و ضعیف
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
دست پیش-گدا
به هم زدن-قطع رابطه کردن
خنکای صبح-سحرگاه
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
آن سفر-آن بار-آن دفعه
بساز-آدم سازگار-صبور
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
حق البوق-رشوه
پول خرد-پول سکه ای
خشخاشی-نان خشخاش زده
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
انگشتشمار(کم، معدود)
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
دست باف-بافته با دست
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
به حق پیوستن-مردن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
تراشیده شدن-لاغر شدن
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
پینه کردن- پینه بستن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
دلسردی-ناامیدی-یاس
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
پِی-دنبال
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
جاشو-باربر
دمدمی مزاج-دمدمی
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
آلکلی-معتاد به الکل
خاطر داشتن-به یاد داشتن
پات-بی آبرو-بی تربیت
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
اُق زدن-بالا آوردن
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
پیاله فروشی-میخانه
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
بند-ریسمان-طناب-رشته
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
خرج تراشی-هزینه درست کردن
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
پا سوز-عاشق شیفته
حاجی ارزانی-گران فروش
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
بیسار-فلان
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
پول چایی-انعام-بخشش
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
بار و بنه-وسایل سفر
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
جان جان-معشوق-محبوب
دخترینه-دختر-مونث
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
خیز-ورم-آماس
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
با محبت-زود جوش و مهربان
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
دُنگ-سهم-حصه
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
حرف-سخن-گفتار-کلام
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
رُک زده-زل زده-خیره شده
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
جیش-ادرار در زبان کودکان
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
چایمان-سرما خوردگی
زرد گوش-بی رگ-ترسو
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
تر دست-ماهر-شعبده باز
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
خسارت دیدن-زیان دیدن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
جا-رختخواب-بستر
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
بد قماش-بد جنس-خبیث
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
تل انبار-توده-انباشته
ته نشست-رسوب
خانم-زن بدکاره-هرزه
بند کردن-محکم کردن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
بند آوردن-متوقف کردن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
آواز دادن(خواستن)
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
دماغ چاقی-احوال پرسی
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
رفتگر-سپور-آشغالی
پیشاب-ادرار
تا-توانایی
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
چنگولک-سست و ضعیف
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
رومیزی-منسوب به میز
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
خلق الله-مردم
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
دولابچه-کمد کوچک
خداپسندانه-مورد پسند خدا
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
چغاله بادام-بادام نارس
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
پا برهنه-بدون کفش
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
ریق زدن-ریغ زدن
خاکروبه-زباله-آشغال
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
خاله خرسه-دوست نادان
فال بد زدن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
حال و بار-وضع زندگی
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
دست اول-نو و تازه
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
خرده قرض-بدهی اندک
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
زیر آبی-زیرآبکی
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
چای کار-کشت کننده ی چای
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
دله-ظرف حلبی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
جِر-اوقات تلخی-لج
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
تند و تیز- تند تیز
تخت پایی-صاف بودن کف پا
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
زبون-حقیر-توسری خور
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
پول چایی-انعام-بخشش
بر وفق-مطابق-موافق
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
پیر شَوی-عمرت دراز باد
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
خاطر جمع-مطمئن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
پا به فرار گذاشتن-گریختن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
پیاله زدن-می نوشیدن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
دوره-مهمانی-زمانه
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
جانور-کرم شکم و معده
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
داداشی-برادر در زبان کودکان
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
راحت کردن-کشتن
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
پت پتی-موتور سیکلت
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
چرک و خون-چرک آلوده به خون
چرند اندر چرند-پرت و پلا
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
دانه دانه-یک یک
پس رفتن-عقب رفتن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
ارواح شکمت-ارواح بابات
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
چپه-کجی به یک سمت
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
آزگار-زمان دراز
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
تا-توانایی
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
دلسوز-غمخوار
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
به سر دویدن- با سر رفتن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
تمام کردن-مردن
داد و هوار-داد و فریاد
آن سفر-آن بار-آن دفعه
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
ذِله شدن-ذله آمدن
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
خداپسندانه-مورد پسند خدا
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دام پزشک-پزشک حیوانات
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
چلو-برنج آب کشیده
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
تار و مار-متفرق-پراکنده
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
چُر-ادرار
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
آبِ کبود(آسمان)
آب نخوردن-درنگ نکردن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
آشنا روشنا(دوست آشنا)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
چوچول باز-دغل-بی حیا
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
پیش کردن در-بستن در
حاضر و آماده-آماده
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
دله-ظرف حلبی
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
پرند-حرف بی هوده
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
حهاز-کشتی بزرگ
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
پرداختی-مبلغ داده شده
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
باجی-خواهر-زن ناشناس
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
بچه ی-اهل ِ