مجله علمی خبری

اخبار اقتصادی و علمی، آموزش های کاربردی

لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 164

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

چنگولک-سست و ضعیف

 

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

دست پیش-گدا

به هم زدن-قطع رابطه کردن

خنکای صبح-سحرگاه

تو دار-راز نگهدار

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

 
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
آن سفر-آن بار-آن دفعه

بساز-آدم سازگار-صبور

 

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

با دست و پا-آدم زرنگ

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

حق البوق-رشوه

پول خرد-پول سکه ای

خشخاشی-نان خشخاش زده

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

انگشت‌شمار(کم، معدود)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

دست باف-بافته با دست

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

به حق پیوستن-مردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تراشیده شدن-لاغر شدن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

پینه کردن- پینه بستن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

دلسردی-ناامیدی-یاس

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

آب آتش مزاج-می سرخ

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

پِی-دنبال

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

جاشو-باربر

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

دمدمی مزاج-دمدمی

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
آلکلی-معتاد به الکل

خاطر داشتن-به یاد داشتن

پات-بی آبرو-بی تربیت

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

اُق زدن-بالا آوردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

پیاله فروشی-میخانه

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

بند-ریسمان-طناب-رشته

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خرج تراشی-هزینه درست کردن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

 

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

پا سوز-عاشق شیفته

حاجی ارزانی-گران فروش

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

پات-بی آبرو-بی تربیت

بیسار-فلان

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

پول چایی-انعام-بخشش

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

 

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

بار و بنه-وسایل سفر

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

جان جان-معشوق-محبوب

دخترینه-دختر-مونث

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

درب و داغان شدن

خیز-ورم-آماس
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
با محبت-زود جوش و مهربان
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

زیر گرفتن-زیر کردن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

دُنگ-سهم-حصه

 

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حرف-سخن-گفتار-کلام

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

رُک زده-زل زده-خیره شده

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چایمان-سرما خوردگی

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

تر دست-ماهر-شعبده باز

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

حلال-زن یا شوهر

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
خسارت دیدن-زیان دیدن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

پیشنهاد-طرح

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

 
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

جا-رختخواب-بستر

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

بد قماش-بد جنس-خبیث

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

تل انبار-توده-انباشته

ته نشست-رسوب

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

خانم-زن بدکاره-هرزه

بند کردن-محکم کردن

 

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

بند آوردن-متوقف کردن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

 

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

آواز دادن(خواستن)

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

دماغ چاقی-احوال پرسی

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

رفتگر-سپور-آشغالی

پیشاب-ادرار

تا-توانایی

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

چنگولک-سست و ضعیف

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

رومیزی-منسوب به میز

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

خلق الله-مردم

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

دولابچه-کمد کوچک

خداپسندانه-مورد پسند خدا

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

دسته-ساعت دوازده

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

چغاله بادام-بادام نارس

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

جلز و ولز-سوز و گداز

پا برهنه-بدون کفش

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

ریق زدن-ریغ زدن

خاکروبه-زباله-آشغال

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

خاله خرسه-دوست نادان

فال بد زدن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

 
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

حال و بار-وضع زندگی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

دست اول-نو و تازه

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

خرده قرض-بدهی اندک

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

زیر آبی-زیرآبکی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

چای کار-کشت کننده ی چای

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

دله-ظرف حلبی
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

پیاله فروشی-میخانه

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

جِر-اوقات تلخی-لج

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

تند و تیز- تند تیز

تخت پایی-صاف بودن کف پا
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

زبون-حقیر-توسری خور

پای پس-عوض-تلافی

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

پول چایی-انعام-بخشش

بر وفق-مطابق-موافق

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
خاطر جمع-مطمئن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دبه-ظرف-کوزه

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

پا به فرار گذاشتن-گریختن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

پیاله زدن-می نوشیدن

 

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

دوره-مهمانی-زمانه

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

جانور-کرم شکم و معده

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

داداشی-برادر در زبان کودکان

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

چماق-چوبدست-گرز

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

راحت کردن-کشتن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

پت پتی-موتور سیکلت

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

 

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

 
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

چرک و خون-چرک آلوده به خون

چرند اندر چرند-پرت و پلا

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دانه دانه-یک یک

پس رفتن-عقب رفتن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

ارواح شکمت-ارواح بابات

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

چپه-کجی به یک سمت

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

آزگار-زمان دراز

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

 
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

تا-توانایی

چاقالو-چاق-فربه

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

 

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

دلسوز-غمخوار

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

به سر دویدن- با سر رفتن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

زردنبو-زردمبو

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

تمام کردن-مردن

داد و هوار-داد و فریاد

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

ذِله شدن-ذله آمدن

 

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

خداپسندانه-مورد پسند خدا

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دام پزشک-پزشک حیوانات

 

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

تو دار-راز نگهدار

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

چلو-برنج آب کشیده

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

تار و مار-متفرق-پراکنده

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
چُر-ادرار

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

آبِ کبود(آسمان)

آب نخوردن-درنگ نکردن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آشنا روشنا(دوست آشنا)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چوچول باز-دغل-بی حیا

چُرت-خواب کوتاه

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

دول-آلت مردی به زبان کودکان

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آخرین تحویل-قیامت

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

زاق-چشم زاغ چشم

از دست دادن-گم کردن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

پیش کردن در-بستن در

حاضر و آماده-آماده

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

دله-ظرف حلبی

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

پرند-حرف بی هوده

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

حهاز-کشتی بزرگ

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

پرداختی-مبلغ داده شده

 

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

باجی-خواهر-زن ناشناس

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
بچه ی-اهل ِ