مجله علمی خبری

اخبار اقتصادی و علمی، آموزش های کاربردی

بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 399

چلک بازی-بازی الک دولک

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

جملگی-تمامن-سراسر

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

توان انجام کاری را داشتن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

دق دلی-دق دل

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 
چرمی-از جنس چرم
 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

ترش ابرو-عبوس

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

درگذشت-مرگ

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بچگی کردن-بیخردانه

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خلا-مستراح

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

 

بلا نسبت-دور از جانب شما

خیرات کردن-چیزی را

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

ادا اصول(ادا اطوار)

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

پشتی-بالش-حمایت

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

چتوَل-یک چهارم

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

 

روغن داغ-روغن گداخته

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

داشتن-مشغول بودن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دست دادن-پیش آمدن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
حیوون-نگا. حیوان
زیر چاقی-مهارت

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

چیلک دان-چینه دان

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

پُف-فوت-ورم-آماس

دوام آوردن-استقامت کردن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

چوغ-چوب

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

خیرات کردن-چیزی را

 

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

چوروک خوردن-چین برداشتن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

پشت بام-سقف بیرونی بام

پُرتابل-قابل حمل

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

اله و بله(چنین و چنان)

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

دست دوم-کار کرده-مستعمل

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

پرداختی-مبلغ داده شده

 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

ته نشین شدن-رسوب کردن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

احدالناس(کسی، فردی)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

 
آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره
 

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

چای نیک-قوری و کتری چای

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
پزا-زود پخت شونده
حدمتکار-مستخدم

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
جان جان-معشوق-محبوب
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

زاچ-زائو

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

چسی درکن-آدم پر مدعا

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

 

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

خودی-آشنا

ترک بیلمز-آدم نادان

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

آواز شدن(شهره شدن)

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

 
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

پاچین-دامن زنانه

زرت و پرت-چرت و پرت

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

بز دل-ترسو
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
از ته دل-از سر صدق و صفا
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

زیر دل زدن-تهوع آوردن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

بدک-نه چندان بد

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

حساب کردن-پرداختن خرج

چاخان پاخان-دروغ

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

دست کج-نامطمئن-دزد

تنگاب آمدن-به جان آمدن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

خایه-بیضه-جرات

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دسته جمعی-باهم-گروهی

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

چغندر پخته-لبو

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

ته آواز-صدای نسبتن خوب

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

زُل زدن-خیره نگاه کردن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 
آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

خانم-زن بدکاره-هرزه

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
آلکلی-معتاد به الکل

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

روغنی-آلوده به روغن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

 

تعریفی-قابل توجه-عالی

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

ترکه-آدم باریک و بلند

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

آدم ثانی(حضرت نوح)

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

 
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

خودی-آشنا

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

دست اول-نو و تازه

اختر شمردن(شب‌بیداری)

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

روغنی-آلوده به روغن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جزوه-کتابچه-دفترچه

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

حلال زاده-پاک و نجیب

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن
خوراک-مصرف یک دوره ی معین

رخصت خواستن-اجازه خواستن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

دَم باز-چاپلوس-متملق

دوام آوردن-استقامت کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

بیرون رفتن-به توالت رفتن

 

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

 

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

الفرار-گریز-بگریز !

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

 

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

زیر آبی-زیرآبکی
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

 

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تردستی-مهارت-شعبده بازی

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

پابوسی-زیارت

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

چرند گو-یاوه گو

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

زرت و پرت-چرت و پرت

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

 
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خریت-نادانی-حماقت

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

 
خلاف-جرم

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

رُک زده-زل زده-خیره شده

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

حلال زاده-پاک و نجیب

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

 

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

تخته پوست-زیرانداز پوستی

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

جانور-کرم شکم و معده

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

تو دار-راز نگهدار

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

پهن شدن آفتاب-روز شدن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

ادرار کوچک-شاش

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دراز کش-افتاده-خوابیده

ارباب حجت(اهل منطق)

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

چیز خور شدن-مسموم شدن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

 
آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

دو شاخ-دارای دو شقه

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پیش کنار-بیضه-خایه

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

ته بر کردن-از ته بریدن

دانه دانه-یک یک
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

زود رنج-نازک دل-حساس

چرب دست-ماهر-زبر دست

جای سفت-وضعیت سخت

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

چیله-هیرم-خاشاک

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

چل ستون-شبستان مسجد

تلمبار- تل انبار

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

چو-شایعه

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

 

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

بابا غوری-نابینا-کور

زردنبو-زردمبو

 

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

دو پا-انسان

آبِ سیاه-نیمه کوری
 

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
دست خوش !-آفرین

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

خنک کردن-سرد کردن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

دخترینه-دختر-مونث

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

پا سوخت-پا بد-بد شانس

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

 

اله و بله-چنین و چنان

دیگ به سر-لو لو

از ته دل(از سر صدق و صفا)

زار-کوتاه شده ی زایر

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

 
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
درخت اگر-امید پوچ و واهی
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

بازداشتی-زندانی موقت

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

دک و دهن-دک و پوز
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 
راحت کردن-کشتن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

از زبان افتادن(لال شدن)
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دو شاخ-دارای دو شقه

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

چیل-آدم بد بیار

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

دستِ راست-سمت راست

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

چِخه-نگا. چِخ

دل گُنده-سهل انگار

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

به حق پیوستن-مردن

 

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

 

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

خریت-نادانی-حماقت

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

جای سفت-وضعیت سخت
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 
 

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

بیا بیا- برو برو

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
جوشی شدن-عصبانی شدن

دست کم-حداقل

پُکیدن-ترکیدن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

 

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

آب نخوردن(درنگ نکردن)

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
داوطلب-خواستار-نامزد

حاجی ارزانی-گران فروش

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

جیک-صدا-آواز

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

 

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

جهود ی-هودی-مقتصد

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی