منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 69
چِل-خل و دیوانه
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
چپ رو-تند رو
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
آواز دادن-خواستن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
دریافتی-حقوق
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
برزخ شدن-ناراحت شدن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
بز دل-ترسو
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
پشم و پیله-ریش
بالا آوردن-استفراغ کردن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
اهل دود-سیگاری
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
فرض کنیم که
خرده خرجی-خرج های اندک
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
حضوری-رو در رو
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دنباله رو-پی رو-مقلد
دل و دماغ-دل و حوصله
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
خر آوردن-بدبخت شدن
دزدی گرگی-دله دزدی
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
چغاله بادام-بادام نارس
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
بلند بالا-قد بلند
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
چشم زهره-ترس
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
بی فک و فامیل-بی کس و کار
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
پا پتی-پا برهنه
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
خبر گرفتن-پرسیدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
اشک خنک-گریهی ساختگی
حکیم جواب کرده-یتیم
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
بامبه-توسری
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
تار-از محلی راندن
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
تک و توک-به ندرت-کمی
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
جا افتادن-سر جای خود آمدن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
راپرتچی-گزارش دهنده
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
چپه-کجی به یک سمت
دانه دانه-یک یک
تنبان درآر-بی حیا-دریده
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
ترک بیلمز-آدم نادان
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
توپ در کردن-توپ انداختن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
چلو صاف کن-آبکش
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
آفتاب به آفتاب-هر روز
پکاندن-ترکاندن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
جا-رختخواب-بستر
تُف به دهن-حیرت زده
بَر و رو-قد و قامت-چهره
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
تلخه-تریاک-سوخته
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
چروک انداختن-چین انداختن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
رشته فرنگی-ماکارونی
دوخت و دوز-خیاطی
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
بازرسی-بررسی و کنترل
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
حساب سوخته-بدهی قدیمی
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
رو شور-سفیداب
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
پر گو- پر چانه
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
زهکونی-اردنگی-تیپا
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
بازرسی-بررسی و کنترل
افسارگسیخته(سرکش)
انگشتر پا-چیز بیارزش
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
جَر-پیچ و خم راه
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
چَک-سیلی-کشید
حرف شنو-سر به را-مطیع
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
پا منبری-شاگرد روضه خوان
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
نیروی انجام کاری را داشتن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
چرند اندر چرند-پرت و پلا
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
ارزانی-بخشیدن-دادن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
چپ دادن-رد کردن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
چنبره زدن-حلقه زدن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
انداختنی(جنس نامرغوب)
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
پینه زده-وصله کرده
دُنگی-دانگی
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
پیگرد-پی گیری-تعقیب
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
پاچین-دامن زنانه
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
خیز-ورم-آماس
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
بیخ خِر-بیخ گلو
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
زَوال-مست مست-لول
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
دزد زده-سرقت شده
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
دو دل-مردد-بی تصمیم
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
جِر-اوقات تلخی-لج
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
جاهل پسند-چیزی که جوان
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
الحق(بهراستی، حقیقتن)
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
تخم شر-مردم آزار- شرور
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
خیک محمد-آدم چاق و فربه
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
اوضاع احوال-وضع و حال
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
بوی نا-بوی ماندگی
این خاکدان(دنیا)
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
دور دست-جایی دور
دارا-ثروتمند
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
چشم انداز-منظره
دیم کاری-کشاورزی دیم
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
آبِ کبود(آسمان)
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پیشاب-ادرار
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
چنار عباس علی-متلک بد
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
تلمبار- تل انبار
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
زبر-خشن-غیر لطیف
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
بنا کردن-شروع کردن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
پشت رو-وارونه
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
رنگ شدن-گول خوردن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
آدم بیمعنی-آدم بیخود
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
اشک خنک-گریهی ساختگی
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
دست کم-حداقل
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
چراغ باران-چراغانی
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
چوروک-چین و شکن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
بر پا شدن-ایجاد شدن
خواربار-ارزاق-خوراک
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
اَتَر زدن-فال بد زدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
بنده منزل-خانه ی من
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
آدم بیمعنی-آدم بیخود
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
دست نماز-وضو
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
این دو کلهدار-خورشید و ماه
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
دانه دانه-یک یک
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
به حساب-مثلا-یعنی
چرک و خون-چرک آلوده به خون