مجله علمی خبری

اخبار اقتصادی و علمی، آموزش های کاربردی

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 236

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

چروک-چین و شکن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

اشک کوه-یاقوت-لعل

 

بخار-توانایی-شایستگی

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

ابوقراضه(ابوطیاره)

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

چشه ؟-او را چه شده ؟

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

 
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

پیش-برنده-آن که جلو است

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

ادرار بزرگ-مدفوع

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

دستِ راست-سمت راست

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دل واپسی-نگرانی-اضطراب

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

دل کسی آمدن-دل آمدن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
آیَم سایَم-گاه‌کاهی

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

راه مکه-کهکشان

 

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

جفتک زن-لگد زن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
 

روی خود کشیدن-رو کشیدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

خلا-مستراح

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

چُل-آلت مرد

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

 

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

ژوکر-آدم همه فن حریف

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

درد گرفتن دل از اسهال

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

پر گو- پر چانه

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
تره بار-میوه ها و سبزی ها

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

پایین دست-طرف پایین

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

چشم کردن-چشم زدن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

 

دلمه شدن-بسته شدن

دال-خمیده-کج

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پا شدن-از جا برخاستن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

 

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

 

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

درق دروق-درق درق

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

جَخت-متضاد صبر

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

بند کردن-محکم کردن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

آبِ سیاه-نیمه کوری
بزرگداشت-احترام-تکریم

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

خیر مقدم-خوش آمد

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

حدمتکار-مستخدم

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

چنگک شدن-چنگ شدن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
چین چین-پر از چین

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دور از شما ب-لانسبت

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

 

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

بند کردن-محکم کردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دقه-دقیقه

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

دو دو کردن-دویدن

چلو صاف کن-آبکش

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

ژوری-هیئت داوران

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

حق-باج سبیل-رشوه

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چاره-درمان

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

 

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

زانویی-زانو

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

دست و پا-توانایی-عُرضه

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

تل انبار-توده-انباشته

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

بچه ی-اهل ِ

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

آبِ خشک(آب بسته)

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

 

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

 

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

حجله خانه-اتاق شب زفاف

پا سوز-عاشق شیفته

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خودخوری-حالت خودخور

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

 

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

بالا آوردن-استفراغ کردن

چاخان پاخان-دروغ

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

جرینگ-صدای سکه های پول

آواز دادن-خواستن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

تخم چشم-مردمک چشم

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

دو پولی-کالای بی ارزش

ذلیل‌شده

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

حاجی ارزانی-گران فروش

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

بی سکه-بی اعتبار

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

ریختگی-ریزش

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

ذوق زده-بسیار خوش حال

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

بی مخ-بی عقل-شجاع

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

این مطلب را هم از دست ندهید :   آموزشگاه آرایشگری مردانه در تهران

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

بد زبان- بد دهن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

بیسار-فلان

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

چوق-چوب-تومان

چیلک دان-چینه دان

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

دلسردی-ناامیدی-یاس

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

با کسی بحث و مجادله کردن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

 

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

 

خدا-بسیار زیاد-فراوان

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

چیلک دان-چینه دان

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دنیا آمدن-زاده شدن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
دو به هم زن-دو به هم انداز

خشکه پلو-کته

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

چموش-سرکش-یکدنده

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

پشتی-بالش-حمایت

جان جان-معشوق-محبوب

دو پولی-کالای بی ارزش

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

دندان شکن-قاطع-محکم

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

به تور زدن- به تور انداختن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

رشته فرنگی-ماکارونی

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

 
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

زیر شلواری-زیر جامه

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 
باهاس-باید-بایست

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

 

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

برادر تنی-برادر حقیقی

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

دستمالی-دست مالیدن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

 

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

جگرکی-جگر فروش

تعلیمی-عصای کوچک

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

دایی اوغلی-پسر دایی

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

تنگ هم-چسبیده به هم

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

 

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

بی فکر-لاابالی-بی قید

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

حلق آویز-به دار کشیده

 

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

چوق-چوب-تومان

 
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

دلسرد-ناامید-مایوس

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

ادرار بزرگ-مدفوع

 

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

چل ستون-شبستان مسجد

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

دل و دماغ-دل و حوصله

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

اشک کوه-یاقوت-لعل

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

دست فرمان-مهارت در رانندگی

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

پُخت-هر نوبت از پختن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

 

دست خوش !-آفرین

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

 

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

زیر گرفتن-زیر کردن

چروک-چین و شکن

چشم کار کردن-دیدن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
زیرش زدن-زیر چیزی زدن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

ته نشین شدن-رسوب کردن

دور-بار-دفعه-نوبت

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

ارزانی-بخشیدن-دادن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

خشخاشی-نان خشخاش زده

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

 

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

دلداری دادن-تسلی دادن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

خنکای صبح-سحرگاه

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر
 

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

اله و بله-چنین و چنان

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

حبه ی انگور-دانه ی انگور

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

دوام آوردن-استقامت کردن

چیلک دان-چینه دان

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

تپق-گرفتگی زبان

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

چول کردن-شرمنده کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

دست پاک-درستکار

رشوه گیر-رشوه خوار
 

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

ته گرفتن-سوختن غذا

فرسوده و خراب شدن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

حرص خوردن-عصبانی شدن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

چو-شایعه

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

 

انگشت‌شمار(کم، معدود)

چشمداشت-توقع-انتظار

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

حیوانی-نگا. حیوانکی

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

 
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

 

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خر آوردن-بدبخت شدن

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

زیر شلواری-زیر جامه

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

جوغ-جوی آب

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

زار-نا به سامان-خراب-بد

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آتشی شدن-از کوره در رفتن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

جَر-پیچ و خم راه

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

با کسی بحث و مجادله کردن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

بُراق-خشمگین-عصبانی