مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 236
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
چروک-چین و شکن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
اشک کوه-یاقوت-لعل
بخار-توانایی-شایستگی
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
پیش-برنده-آن که جلو است
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
ادرار بزرگ-مدفوع
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
دستِ راست-سمت راست
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
آیَم سایَم-گاهکاهی
راه مکه-کهکشان
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
جفتک زن-لگد زن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
روی خود کشیدن-رو کشیدن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
خلا-مستراح
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
چُل-آلت مرد
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
ژوکر-آدم همه فن حریف
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
درد گرفتن دل از اسهال
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
دو زاری-سکه ی دو ریالی
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
چشم کردن-چشم زدن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
دلمه شدن-بسته شدن
دال-خمیده-کج
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
درق دروق-درق درق
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
جَخت-متضاد صبر
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
بند کردن-محکم کردن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
آبِ سیاه-نیمه کوری
بزرگداشت-احترام-تکریم
خیر مقدم-خوش آمد
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
حدمتکار-مستخدم
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
چنگک شدن-چنگ شدن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
چین چین-پر از چین
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
دور از شما ب-لانسبت
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
بند کردن-محکم کردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
دقه-دقیقه
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
دو دو کردن-دویدن
چلو صاف کن-آبکش
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
ژوری-هیئت داوران
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
حق-باج سبیل-رشوه
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
چاره-درمان
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
زانویی-زانو
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
تل انبار-توده-انباشته
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
بچه ی-اهل ِ
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
آبِ خشک(آب بسته)
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
حجله خانه-اتاق شب زفاف
پا سوز-عاشق شیفته
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
خودخوری-حالت خودخور
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
بالا آوردن-استفراغ کردن
چاخان پاخان-دروغ
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
آواز دادن-خواستن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
تخم چشم-مردمک چشم
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
دو پولی-کالای بی ارزش
ذلیلشده
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
حاجی ارزانی-گران فروش
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
بی سکه-بی اعتبار
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
ریختگی-ریزش
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
ذوق زده-بسیار خوش حال
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
بی مخ-بی عقل-شجاع
بسیار دلواپس و نگران بودن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
بد زبان- بد دهن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
بیسار-فلان
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
چوق-چوب-تومان
چیلک دان-چینه دان
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
دلسردی-ناامیدی-یاس
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
با کسی بحث و مجادله کردن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
خدا-بسیار زیاد-فراوان
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
دنیا آمدن-زاده شدن
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
دو به هم زن-دو به هم انداز
خشکه پلو-کته
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چموش-سرکش-یکدنده
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
پشتی-بالش-حمایت
جان جان-معشوق-محبوب
دو پولی-کالای بی ارزش
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
دندان شکن-قاطع-محکم
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
به تور زدن- به تور انداختن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
رشته فرنگی-ماکارونی
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
زیر شلواری-زیر جامه
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
باهاس-باید-بایست
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
برادر تنی-برادر حقیقی
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
دستمالی-دست مالیدن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
جگرکی-جگر فروش
تعلیمی-عصای کوچک
دایی اوغلی-پسر دایی
آب سیر(جانور خوشرفتار)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
تنگ هم-چسبیده به هم
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
بی فکر-لاابالی-بی قید
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
حلق آویز-به دار کشیده
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چوق-چوب-تومان
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
دلسرد-ناامید-مایوس
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
ادرار بزرگ-مدفوع
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
دل و دماغ-دل و حوصله
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
دست خوش !-آفرین
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
زیر گرفتن-زیر کردن
چروک-چین و شکن
چشم کار کردن-دیدن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
ته نشین شدن-رسوب کردن
دور-بار-دفعه-نوبت
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
ارزانی-بخشیدن-دادن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
خشخاشی-نان خشخاش زده
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
دلداری دادن-تسلی دادن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
اله و بله-چنین و چنان
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
حبه ی انگور-دانه ی انگور
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
دوام آوردن-استقامت کردن
چیلک دان-چینه دان
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
تپق-گرفتگی زبان
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
چول کردن-شرمنده کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
رشوه گیر-رشوه خوار
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
ته گرفتن-سوختن غذا
فرسوده و خراب شدن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
حرص خوردن-عصبانی شدن
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
چو-شایعه
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
انگشتشمار(کم، معدود)
چشمداشت-توقع-انتظار
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
حیوانی-نگا. حیوانکی
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
خر آوردن-بدبخت شدن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
زیر شلواری-زیر جامه
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
جوغ-جوی آب
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
زار-نا به سامان-خراب-بد
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
آتشی شدن-از کوره در رفتن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
جَر-پیچ و خم راه
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
با کسی بحث و مجادله کردن
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
بُراق-خشمگین-عصبانی